جستجو در برای
طبقه بندی نتایج

نمایش 1 تا 7 از 7 مورد یافت شده

مرتب سازی بر اساس

در بسیاری از ابواب فقهی ، احکامی در مورد اهل کتاب بیان شده است. از مهم ترین این احکام، عدم پذیرش گواهی آنان بر مسلمان است. از این حکم فقط شهادت بر وصیت، با شرایطی استثنا شده است. در این مقاله ابتدا به ادلۀ مشهور فقها بر عدم قبول شهادت اهل کتاب اشاره می شود. سپس ادله و شرایط پذیرش شهادت اهل کتاب دربارۀ وصیت بررسی می شود و در نهایت، به روشی تحلیلی و استنباطی، امکان پذیرش شهادت اهل کتاب در مواردی غیر از وصیت اثبات می شود.

ارتباط بین مسائل پزشکی و فقه مترقی شیعه عامل تحول و رشد موضوعات حوزه سلامت است. یکی از این موضوعات ارجاع زنان به عمل سزارین در عین توانمندی برای زایمان طبیعی است، اگرچه به نظر می‌رسد عدم تغییر این سیاست در نظام تحول سلامت، مبتنی بر برخی آرای فقهی دال بر جواز آن باشد یا ناشی از نگرش مادران متقاضی در نفع عقلایی آن از جهت بدون دردبودن این روش نسبت به روش طبیعی است، اما با توجه به آمار و ارقام موجود در منابع پزشکی نسبت به عوارض عمل سزارین و آسیب‌های ماندگار آن در مادر و کودک، به عنوان اولین قدم برای تغییر این سیاست، بازپژوهی حکم اولیه مسأله از جهت فقهی ضروری می‌نماید. هدف از این پژوهش بررسی مشروعیت و حکم اقدام به عمل سزارین در شرایطی است امکان انجام زایمان به شیوه طبیعی(زایمان واژینال) وجود دارد و روش سزارین انتخابی محسوب شده و به عنوان تنها روش پیش رو مطرح نیست. این پژوهش به شیوه تحلیلی ـ اسنادی و در دو بخش انجام شده است: ابتدا در مقام موضوع‌ شناسی، با استناد به نتایج تحقیقات کیفی و میدانی به ارزیابی این روش در علم پزشکی در مقایسه با روش تکوینی و طبیعی پرداخته شد که بر اساس نتایج حاصله، روش سزارین در مقایسه با روش طبیعی به عنوان یک روش پرخطر و پرعارضه نسبت به زایمان طبیعی معرفی شده است. در بخش دوم با تحلیل و بررسی آرای فقهی موافقین و مخالفین، با نظر به یافته‌های علم پزشکی به عنوان نظر خبره در شناخت موضوع، نهایتاً حکم عدم جواز در مسأله استنباط شده است و در ادامه بر اساس تحقیقات پزشکی تعدادی از موارد ضرورت و جواز برای اقدام به عمل سزارین غیر انتخابی نیز شناسایی شده است. در این حالت با نظر به این حکم اولیه که عدم جواز است، طبیعتاً حکم فقهی عمل پزشک در ارجاع بیمار در موارد غیر ضروری، حرمت خواهد بود و از جهت حکم وضعی و ضمان او در صورت بروز حادثه برای متقاضی نیز این مسأله قابل بررسی است.

رابطة عقل و ایمان از مهم‌ترین مسائل در حوزة فلسفة دین است که با حل آن بسیاری از مسائل دیگر فلسفه حل می‌شوند. ازاین‌رو مسئلۀ رابطۀ عقل و ایمان و اینکه آیا این دو متعارضند یا خیر، از جملۀ اموری است که به تأمل و دقت نیاز دارد. در این تحقیق رابطۀ عقل و ایمان از دیدگاه ملاصدرا را بررسی می‌کنیم تا هماهنگی یا ناهماهنگی آن دو مشخص شود. اما قبل از بیان این رابطة دیدگاه ملاصدرا لازم است دو نکته را ذکر کنیم که ما را در این بحث یاری می‌رساند: نخست اینکه تعارض میان عقل و ایمان زمانی پیش می‌آید که عقل از حدی که برای آن مشخص شده است، پا فراتر نهد و در محدودۀ غیب (که متعلق ایمان است) گام نهد، زیرا غیب تنها به‌واسطۀ ایمان قابل دستیابی است و زمانی متحقق می‌شود که عقل به قصور خود پی برده باشد و به‌دنبال آن نیاز به ایمان را احساس کرده و بندهای مدرکات و معلومات را نیز پاره کرده باشد. از همین‌رو حضرت امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «غایۀ العقل الاعتراف بالجهل». دیگر اینکه آنچه محل تعارض است، اعتقادات نظری است نه احکام عملی. زیرا احکام عملی دین مبین اسلام، محدودۀ غیب است که ادراک عقل در آن حجیت ندارد و عقل تنها به‌ طور غیرمستقیم لوازم بیانات شرع را استنباط می‌کند.

«ایمان» کلید نجات و رستگاری انسان‌ها بشمار می‌رود؛ ازاین‌رو، متکلمان و فلاسفه هر دین درصدد تعیین ماهیت و تبیین حقیقت و گوهر آن برآمده، دامنه بحثِ ایمان که از سال‌های اولیه ظهور هر یک از دو دین اسلام و مسیحیت مطرح شده بود، به امروز کشیده شده است و بسیاری از اندیشمندان در تکاپوی بررسی آنند. از مباحثی که درباره مسئله ایمان مطرح می‌شود، «عمل» و نقش آن در شکل‌گیری ایمان است. پرسش این است که چه ارتباطی بین عمل و ایمان برقرار است؟ آیا عمل صالح ایمان را می‌سازد یا ایمان مستقلاً تشکیل شده و به دنبال آن عمل از مؤمن بروز می‌کند. این گفتار درصدد بررسی مفهوم ایمان و جایگاه عمل از دیدگاه مرجئه (از نخستین فرقه‌های اسلامی) و پروتستان (یکی از سه فرقه بزرگ مسیحیت) است. به نظر می‌رسد این دو گروه در این مسئله که عمل از ارکان ایمان نیست، با هم اشتراک دارند.

نخستین شاهان حکومت ساسانی اندیشه احیای امپراطوری هخامنشی را همچون ابزاری برای کسب مشروعیت، توجیه حاکمیت و تثبیت قدرت سیاسی خویش به کار گرفتند. با استفاده از این اندیشه و تفکر شاهان ساسانی با معرفی خود به عنوان وارثان و جانشینان قانونی و مشروع هخامنشیان، مدعی مالکیت بر مرزهای آبا و اجدادی خویش شدند. از سویی شواهد نشان می‌دهد که اشکانیان در انتقال این ایده به ساسانیان نقش زیادی داشتند. دراین مقاله تلاش بر این است تا با استناد به منابع و شواهد موجود در با استفاده از شیوه پژوهش تاریخی نشان داده شود که اولاً، ساسانیان مدعی وراثت هخامنشیان هستند و بر همین اساس مدعی احیاء امپراطوری و مالکیت بر سرزمین‌های آنان هستند. ثانیاً، ضمن بررسی چگونگی شکل‌گیری این اندیشه نزد اشکانیان و انتقال آن به ساسانیان نشان داده شود که اندیشه احیای امپراطوری هخامنشی در نتیجه روابط سیاسی ـ فرهنگی اشکانیان و حکومت‌های ایرانی‌نژاد آسیای صغیر و متأثر از اندیشه سیاسی حکومت‌های نامبرده در زمان اشکانیان شکل گرفته و با سنت شفاهی و گذار خاندان‌های مهم اشکانی به ساسانیان انتقال یافته است.

ادیان ابراهیمی (اسلام، مسیحیت و یهودیت) شرط نجات و رستگاری اخروی مؤمنان به دین خود را در گرو ایمان می‌دانند، البته ایمانی که نجات‌بخش است، نه ایمان غیر نجات‌بخش. در واقع ایمان نجات‌بخش ایمانی محسوب می‌شود که واقعی و حقیقی باشد و از متون مقدس دینی گرفته شده باشد. اما این ایمان نجات‌بخش چه ایمانی است؟ ملاصدرا ایمان نجات‌بخش را که عامل رستگاری انسان است، ایمانی می‌داند که از طریق برهان و کشفی باشد در مقابل ایمان سمعی و عوام‌الناس. لوتر ایمانی را نجات‌بخش می‌داند که فرد مؤمن اعتقاد قلبی و اعتماد و اطمینان راسخ به ایمان داشته باشد، نه صرف زبانی و بدون اطمینان. کالون نیز ایمانی را نجات‌بخش می‌داند که اطمینان و اعتماد قلبی و راسخ باشد تا بتواند بر شک‌ها و تردیدهایی که این اطمینان قلبی را تضعیف می‌کند، غلبه کند. این پژوهش برای یافتن پاسخ به سؤال فوق به بررسی و بیان آرای ملاصدرا از متألهان مسلمان و لوتر و کالون از متألهان مسیحی می‌پردازد که به‌عنوان رهبران نخستین مذهب پروتستان نام برده می‌شوند.